داشتم برنامه دورهمی رو نگاه میکردم که یه نیاز فیزیولوژیک پیش اومد، و از اونجا که محل رفع نیاز فیزیولوژیک توی خونه ما بسیار سرد هست، یهو لرز گرفتم، یعنی کل روز توی اون سرما توی کوه سردم نشده بود، ولی اون لحظه وقتی برگشتم اتاق زیرپتو یه دقیقه ای لرز گرفتم، نیم ساعت بعدش که اومدم اتاق خودم، یه قرص سردرد خوردم و سعی کردم بخوابم ولی تا حدود ساعت سه هنوز نخوابیده بودم و همش توی فکر بودم.
چرا من همش از آدمایی خوشم میاد که یه مانعی وجود داره، یا عاشق کسی میشم که هنوز ندیدمش، یا عاشق یکی میشم که میفهمم متأهله یا یه پسر دیگه رو دوس داره. یا عاشق یکی میشم که سطح خانواده ش خیلی بالاتر از منه. توی دنیای واقعی اسیر ظاهر خوشگل یه نفر میشم و توی دنیای مجازی هم که ندیده دل میبندم ..... بعضی آهنگا چنان زیبا خونده شدن که آدم مات و مبهوت میمونه ... آخه چقدر میتونه یه نفر قشنگ بخونه ؟؟ ... به نظر من هنوز هیچ خوانندهای بهتر از بنان نیومده و نداریم .... الان داشتم آهنگ گریه کن بنان رو گوش می دادم ... اصن مطلبی که مینوشتم رو نتونستم ادامه بدم ... همین آهنگ رو بانو قمر هم خونده ولی حسی که توی اجرای استاد بنان هست یه چیز دیگه س. .. حالا فردا براتون آپلودش میکنم. .... البته مسأله سلیقه هم هست، ممکنه این لذتی که من از آواز بنان می برم رو بعضیا درک نکنن.
داشتم میگفتم، فکرهای گوناگون توی سرم بود و خوابم نگرفت تا حدود ساعت سه صبح، ولی خب حالم یواش یواش بهتر شد. و یهویی به شدت احساس گرسنگی کردم. جوری هم نبود که بشه تحملش کرد یا مثلا بگیرم بخوابم. شال و کلاه کردم و رفتم بالا تا یه چیزی بریزم توی این خندق بلا. ... و خب حالم خیلی بهترتر شد. چرا من اینقدر گرسنه م میشه؟؟ قبلا اینطوری نبودم. یکی دو ماه هست که اینطوری شدم. زود به زود گشنه م میشه. البته کم میخورم که چاق نشم. ولی کم خوردن باعث میشه یکی دو ساعت بعد دوباره گشنه م بشه. توی سن رشد هم نیستم که بگم اقتضای سن هست. تا دو سه سال پیش من خیلی لاغر بودم، یکی دو ساله که بهتر شدم و معمولی شدم. ولی میترسم از چاق شدن و شکم آوردن. برای خیلی از پسرا و مردا مهم نیست شکم آوردن، ولی من خوشم نمیاد شکم گنده باشم.
و مسأله آخر اینکه چرا من این همه خزعبلات مینویسم، فکر نمیکنم فیلمنامه هم اینقدر جزئیات داشته باشه. از نیازهای فیزیولوژیک ننوشته بودم که توی این پست نوشته شد.
++
دنیای شگفتانگیز بینهایتها...برچسب : خندق بلا, نویسنده : dinfinityworld9 بازدید : 28